مبارك باشه
به اميد دفتري سرشار ازشعر براي شما
لذت بردم از دستنوشته هاتون هميشه يه طنز توي نوشته هاتون هست
اصرار مي كنم كه در اين عصر برنخيز ...
نيا كه شمشيرها ي برهنه ...
سرت را روي زانوان خودت بگذار
اينجا كسي براي درد هاي تو شانه نمي شود ...
سلام عزيز
بابا بلاگ تعويض كن
بابا رسم القلم جديد
بابا معترض
دلتنگيم آقا مهدي
ببينيمت
منظور من پيام خصوصي نبود...اولين بار بود كه در پارسي بلاگ پيام مي زاشتم...
اما باز هرچه مدير صلاح مي دانند
سلام جناب مهدي صادقي عزيز
از خوندن شعرتون بي نهايت لذت بردم...بي نهايت...
و ممنون از حضورتون
خوشحالم از اينكه شما هم منظور من رو به درستي درك كردين...
و باز هم خوشحالم...از اينكه شما هم احساس خوشبختي مي كنيد...
بر ميگردم و بقيه اشعارتون رو هم مي خونم...
پي نگار : از ديدن عكس بي بي تون حس خوبي گرفتم....ايشالا پاينده باشند
سلام همزاد عزيز منم مثل اون دوست گرامي كه كامنت گذاشته بودند دنبال خودشون ميگشتند دنبال خودم ميگشتم سفري از خود به كائنات مايكروسافت سير و سلوكي گوگلي كه با يك وبلاگ بنام مهدي صادقي آشنا شدم خيال كردم خودم وبلاگ زدم يادم نيست ولي زهي خيال باطل جسارتا اين خيلي بده كه جسته گريخته مينويسيد نيمي اينجا نيمي اونجا نيمي همه جا بابا زبل خان !!
به هر حال از آشناييتون مسرورم خوشحال ميشم نظرات وبلاگم رو قلمي كنيد
سلام. مبارک باشه مثلا که چي ؟
اين پي نگاراتون نمي ذاره آدم حواسش به شعر باشه . تند تند شعر رو خوندم برسم به پي نگارا. عکس بي بي خيلي قشنگ بود. خيلي عالي عکاسي مي کنيد .
سلام.
شعرتون عوض شده نسبت به قبل...صعودي..
انقد من دلم براي اون سنجاب ميسوزه...
سلام
ممنون براي نظرتون /خوب بود
سلام رفيق
خوبي؟پستت عالي بود. واقعا همه ي حرفهاي ناگفته رو گفتي به طرز زيبايي.
احسنت.
ضمنن مياي وبلاگ من بحث رو سياسي نكن كه مي فرستم همون هتلي كه اول پست بهش اشاره كردم!