سلام.دختر بازيگوشي که وسط کائنات اين کلمات داره پلک مي زنه ميتونه آدم رو ياد خيلي از زيبايي ها و روشنايي ها بيندازه که شايد کوچک ترينش خورشيد باشه.../کم کم به سنگ سرد سيه مي شود بدل/خورشيد هم نگردد اگر در مدار تو
اما پي نگار دو من رو فقط به ياد فالي انداخت که چند ماه پيش براي مهرانه گرفتم! اين اعتقادم داره هر روز داره قوي تر ميشه...اعتقاد به خودم و البته حافظ!
سريال مختار هم که تقريبا ميشه گفت تنها برنامه ايه که از تلوزيون تماشا مي کنم.کمي سوتي داره توي بعضي از صحنه ها و ديالوگ ها ولي چون مايه هاي طنز داره قابل اغماضه .
علي کوچولوي 6 ساله ي ما شاهد آتش سوزي جنگل ها بوده وقتي از شمال برگشتن ازش پرسيدم چجوري بود؟ گفت : عين جهنم...!
ممنون.پست پرباري بود مثل هميشه.
براي شما و مهرانه روزگار شاعرانه اي رو ارزو مي کنم.