سلام.دختر بازيگوشي که وسط کائنات اين کلمات داره پلک مي زنه ميتونه آدم رو ياد خيلي از زيبايي ها و روشنايي ها بيندازه که شايد کوچک ترينش خورشيد باشه.../کم کم به سنگ سرد سيه مي شود بدل/خورشيد هم نگردد اگر در مدار تو
اما پي نگار دو من رو فقط به ياد فالي انداخت که چند ماه پيش براي مهرانه گرفتم! اين اعتقادم داره هر روز داره قوي تر ميشه...اعتقاد به خودم و البته حافظ!
سريال مختار هم که تقريبا ميشه گفت تنها برنامه ايه که از تلوزيون تماشا مي کنم.کمي سوتي داره توي بعضي از صحنه ها و ديالوگ ها ولي چون مايه هاي طنز داره قابل اغماضه .
علي کوچولوي 6 ساله ي ما شاهد آتش سوزي جنگل ها بوده وقتي از شمال برگشتن ازش پرسيدم چجوري بود؟ گفت : عين جهنم...!
ممنون.پست پرباري بود مثل هميشه.
براي شما و مهرانه روزگار شاعرانه اي رو ارزو مي کنم.
مهدي جان سلام
کار خوبي بود قبلن هم ازت شنيده بودم . از عکس ها هم لذت بردم . مخصوصن آخري
موفق باشي
سلام مهدي جان خوبي دادا؟
ممنون از لطفت درباره شعرم
اما بعد
شعرت را با همه پي نگار ها خواندم و لذت بردم ... خيلي به دل نشست
اما درباره عکس ها
هميشه با عکس هايي که ميذاري کلي حال ميکنم خيلي جالب بود مخصوصا عکس آخرت
بهترين لحظات رو برات در کنار همسرت آرزومندم
سلام. شعرتون زيبا بود. قبلاً موقع شنيدن آفرينشو گفته بوديم ولي چون بخيل نيستيم بازم ميگيم: آفرين
پي نگار سه خيلي برام خوشايند بود چون بالاخره يک نفر که يقيناً انتقادها از چشمش مخفي نيست از يک زاويه روشن هم به قضيه نگاه کرد! (از ضد حالهاي اين و اون وسط فيلم که به همه چي گير ميدن خسته شدم!) بعضيها فکر ميکنن فقط خودشون اشکالا رو متوجه ميشن!
پي نگار چهارم هم مشتي است از خروار!
از کاريکاتورها هم واقعا لذت بردم.
پي نگار شيش: ممنون که به روز کردين. ايشالله بعدي با شعري که نشنيده باشيم
سلام دلم براي غزلهاي هر دو تون خيلي تنگ شده ممنون از دعوتتون
خيلي به مهرانه سلام برسونيد..........